در میان انبوه پرسشهایی که ذهن بسیاری از جوانان ایرانی را در سالهای اخیر مشغول کرده، یک سؤال بیش از همه تکرار میشود: چرا با وجود دههها اعتراض و خیزش، این نظام سیاسی همچنان پابرجاست و چه چیزی سقوطپذیری آن را تضمین میکند؟ این پرسش بارها از سوی جوانانی مطرح میشود که تجربه زیستهی نسلهای مختلف را در ذهن دارند؛ نسلی که شاهد اعتراضات ۷۸، ۸۸، ۹۶، ۹۷، ۹۸ و ۱۴۰۱ بوده و هر بار بارقهای از تغییر را دیده اما مسیر همچنان ادامه یافته است.
در مقابل این تردیدها، گروهی دیگر از جوانان ایرانی با قاطعیت به آینده نگاه میکنند. از نگاه آنان، سقوط این نظام نهتنها ممکن، بلکه در افق قابل مشاهده است. انکار این چشمانداز، نادیدهگرفتن مجموعهای از نشانههای عینی در بطن جامعه است. این نگرش همچنین باور دارد که هیچ شکل بازتولیدشدهای از استبداد چه مذهبی و چه سلطنتی دیگر پاسخ قرن جدید نیست و مسیر آینده، راهی به سوی آزادی و رهایی واقعی است، نه بازگشت به گذشته.
این جوانان نشانههای ضعف و فرسایش ساختار موجود را در حوادث تلخ اما واقعی جامعه میبینند. زمانی که جوانی در اهواز بهدلیل تخریب دارایی پدرش دست به خودسوزی میزند، وقتی معلمان، کارگران، پرستاران و بازنشستگان هر روز در خیابان فریاد حقخواهی سر میدهند، وقتی بحرانهایی مانند کمبود آب، نان، برق و گاز طاقت مردم را تحلیل میبرد و کشور را به انبار باروتی تبدیل میکند، همهی این موارد از منظر نسل جوان تصویری روشن از فرسودگی نظام حاکم است.
در پشت دیوارهای زندان نیز صدای اعتراض خاموش نمیشود. زندانیان سیاسی شعار میدهند و افراد محکوم به اعدام، با سربلندی قدم در مسیر پایان میگذارند. در خیابانها و محلات، هستههای مقاومت مردمی بارها و بارها نمادهای اقتدار حکومتی را هدف قرار میدهند. برای بسیاری از جوانان ایرانی، اینها نشانههایی هستند که ارادهی سرنگونی را بیش از هر زمان دیگری زنده و فعال نشان میدهند.
جوانانی که به این مسیر باور دارند، هدفشان روشن است: پایاندادن به چرخهای که آن را «زندگی» نمیدانند، بلکه تحملی فرساینده و تحمیلی میدانند. بسیاری از آنان معتقدند نظام موجود بیش از هر دورهای ضعیف شده و شرایط تغییر فراهم است. اما با این حال، یک پرسش بنیادی باقی میماند: این تغییر چگونه باید به نقطه نهایی برسد؟
برای پاسخ به این پرسش، نگاه برخی از جوانان به سمت تحلیل ریشهها میرود. آنان تأکید میکنند پیش از هر نتیجهگیری باید خود مفهوم سرنگونی را از منظر تاریخی و پدیدارشناسانه بررسی کرد. از نگاهشان، حیات و سقوط این نظام همچون هر پدیده مادی، تابع قانونمندیها و روندهای مشخص است. آنچه امروز دیده میشود امتداد مبارزهای است که ریشههای آن به بیش از یک قرن پیش و انقلاب مشروطه بازمیگردد؛ دورهای که مردم ایران گامهای اولیه برای رهایی از استبداد را برداشتند.
در گذشته، مبارزه با ظلم ساختاری ساده داشت: حاکمی ستمگر و مردمی که علیه او برمیخاستند. اما از قرن نوزدهم به بعد، پیچیدگی ساختار قدرت و جامعه این معادله را چندمجهولی کرد. با این وجود، جوهرهی اصلی مبارزه یعنی تلاش مردم برای بازپسگیری سرنوشت خود همچنان زنده است و همین نیروی جمعی است که آیندهای متفاوت را ممکن میکند.