دفاعیات برادر مجاهد مسعود رجوی در بیدادگاه نظامی شاه
چرا حنیفنژاد بنیانگذار گروه اینجا نیست؟
اگر کسی فکر میکند در غیبت حنیف نژاد
کسی میتواند با ما معامله کند اشتباه میکند
ما با گلوله معامله میکنیم
دفاعیات برادر مسعود رجوی دربیدادگاه های نظامی شاه - ۲۹ فروردین ۱۴۰۳- کلیپ دوم
در پایان همین بیدادگاه احکام اعدام مجاهدان خلق ناصر صادق، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و علی میهن دوست صادر و اعلام گردید.
مسعود رجوی درجریان قرائت کیفرخواست و اظهارات دادستان در برابر خبرنگاران خارجی و داخلی که در دادگاه نظامی شماره یک دادرسی ارتش شاه حضور پیدا کرده بودند، پیوسته با دادستان نظامی، درگیری و مجادله لفظی داشت و به تصحیح غلطهای املایی و انشایی و استنادات غیر قانونی دادستان در کیفر خواست میپرداخت.
-وقتی مجاهدین در پاسخ به سؤالات ابتدایی دادگاه، بهنگام احراز هویت و سؤال پیرامون شغل و تابعیت، همگی خود را مجاهد خلق و تبعه خلق ایران معرفی کردند،
دادستان اعتراض کرد و گفت: شغلی بعنوان مجاهد و دولتی تحت عنوان خلق ایران برسمیت شناخته نیست و اینجا دولت شاهنشاهی ایران است…
-مسعودرجوی از میان متهمین برخاست و گفت: آقای دادستان تفاوت دولت به معنی قوه مجریه را با دولت در مفهوم حقوقی آن که لغت خارجی آن ” اِتا “است نمیداند! دولت در مفهوم حقوقی آن، از سه عنصر قلمرو، جمعیت و حاکمیت تشکیل شده است و از آنجا که ما حاکمیت دیکتاتوری را به رسمیت نمیشناسیم، بنابراین خود را تابع دولت شاهنشاهی نمیدانیم و باید تابعیت خود را تابعیت خلق ایران اعلام کنیم.
در مورد شغل مجاهد، و حرفهٔ مجاهدی و مجاهد حرفهای هم که آقای دادستان با آن آشنایی ندارند و برایشان شناخته شده نیست، از این پس بیشتر با آن آشنا خواهند شد.
مسعود رجوی در روز ۲۷ بهمن ۱۳۵۰ در دفاعیات خود گفت:
قبل از وارد شدن به حرفهای اصلی چند نکته هست که باید تذکر بدهم.
اولا” مهندس لطفعلی بهپور استادیار دانشگاه پهلوی بر خلاف آنچه در کیفر خواست آمده در فلسطین دورهای ندیده است. او با پاسپورت معمولی چهار الی پنج روز برای ترجمه مذاکرات ما به بیروت آمد. در بعضی از مذاکرات که سری بود، من خودم ترجمه میکردم و ایشان حضور نداشت.
ثانیاً- راجع به اسلحه و انبار مهمات که بطور رسمی در اجاره مهندس فیروزیان بود، در حقیقت ارتباطی با ایشان نداشت و متعلق بمن بود. من در این باره تقاضا کردم که ناصر صادق و محمد حنیف نژاد برای شهادت به دادگاه آورده شوند که راکد ماند.
ثالثاً- در مورد هواپیما و درخواست مجازاتی که دادستان در این باره، در مورد اعضای سازمان ما بعمل آورده است، این در هیچ قانونی نیست. بعنوان یک دانشجوی سابق حقوق، عرض میکنم که قانون عطف بما سبق نمیشود و حرف دادستان بیمورد است.
رابعاً-در مورد این آقای مهندس محمد غَرَضی که بعنوان آخرین متهم در اینجا درکنارمان نشسته، بایدبگویم که اولین بار است که ایشان را میبینم و نمیدانم ایشان چطور به کیفر خواست ما ربط داده شده است.
خامساً- در مورد اسلحه و مسلسل، قسمتی از گفتههای مقام امنیتی ساواک که بیشتر مرا عصبانی کرد، راجع به ژست تبلیغاتی او در مورد بیرون بردن ارز مملکت توسط ما برای خرید اسلحه بود!
من ارز خارج کردم و مملکت را فروختم یا شما؟ این هتلها کابارهها وکازینوها مال کیست؟ اگر خودش ندزدیده پس پدرش دزدیده. باری شما بهتر میدانید. ناصر صادق سوار موتور بود و من دوچرخه داشتم. این رولزرویسها را چه کسی سوار میشود؟ چه کسانی در بانکهای سوئیس پول رویهم انباشته میکنند؟ بعضی از مطبوعات حقایق را چاپ میکنند. در مجله آمریکایی NAtION فتو کپی چکها چاپ شده است. آقای رئیس! کریستین دیور در پاریس لباسهای چه کسی را میدوزد؟ برای ضیافتهای شب از لاهه گل سفارش میدهند. مصرف کنیاک و شامپاین که از خارج برای وزارت خارجه سفارش داده میشود سر به کجا میزند؟ بعد میگویید که ما ارز مملکت را خارج کردهایم؟
-آقای دادستان میگوید دادگاه علنی است. علنی یعنی اینکه وقتی در روزنامهای گفتههای آقای دادستان را چاپ میکنند جوابهای ما را هم کنار آن چاپ کنند نه اینکه از چند روز محاکمه چند سطر آنهم پر از غلط و دروغ بنویسند و بعد پز علنی بودن دادگاه راهم بدهند. غیر از اعضای درجه یک خانوادههایمان به تعداد محدود، و خبرنگاران خارجی و وکلای سوئیسی که به این دادگاه تحمیل شدهاند، فقط کسانی حق ورود باین دادگاه را دارند که اجازه مخصوص از سازمان امنیت داشته باشند.
- در روزنامهها چرا نوشتید مارکسیست-اسلامی؟ چرا نوشتید که ما رویه اشتراکی داریم؟ وقتی که توضیح میدهیم میگویند اشتباه لفظی بود! تازه همین دادگاه را هم بخاطر چشم وابروی ما تشکیل ندادند. اوج گرفتن جنبش خلق مجبورشان کرد. روزنامههای خارجی نوشتند، رادیو میهن پرستان از عراق اسامی را گفت، فیلسوف ژان پل سارتر تقاضای شرکت در دادگاه را کرد. الفتح اعلامیه مخصوص انتشارداد واعتراضهای گوناگون دیگری شد. پس مجبور شدند و منافعشان را در این دیدند که این دادگاه را بگذارند.
- اگر دادگاه علنی میبود، میبایست بنیانگذاران سازمان، محمد حنیف نژاد و سعید محسن و اصغر بدیع زادگان اجازه صحبت پیدا میکردند. چرا حنیف نژاد بنیان گذار گروه اینجا نیست… اگر کسی فکر میکند در غیبت حنیف نژاد کسی میتواند با ما معامله کند، اشتباه میکند. ما با گلوله معامله میکنیم، همانطور که با دادستان ارتش (فَرسیو) معامله شد…
-من هفده سال درس خواندهام و باندازه خودم مطالعه کردهام و میدانم که تقاضای ما قانونی است.
-در کیفر خواست علیه سازمان ما آمده است که یک ماشین پا در جریان یک عملیات مرده است. آخر کواسمش؟ کو مدعی خصوصیش؟ کو محل اقامت او؟
-میگویند ۵ میلیون تومان از بانک پول گرفته شده؟ . عجب! کو سندش؟ کو تاریخش؟ اسم گیرنده چیست؟
شما در حین مدافعات مکرر صحبت برادران ما را قطع میکنید. ما البته از این رژیم بیش از اینها انتظار نداریم. بنابراین حالا وارد اصل مطلب میشوم:
-مسعود رجوی آنگاه به تشریح نحوه شکل گرفتن و تحمیل رژیم رضاخان توسط انگلیسها به ایران پرداخت.
-رئیس دادگاه نظامی سرتیپ عبدالله خواجه نوری صحبت را قطع کرد و با برآشفتگی به متهم تذکر داد که عنوان ایشان «اعلیحضرت رضاشاه کبیر» است!
-مسعود رجوی گفت: من دارم از زمان رضاخانی صحبت میکنم. چون یکی از آثار مهم دوره رضا شاه یعنی شروع دوره دیکتاتوری، همین خشک شدن ریشه رجال واقعی و مومن و میهن پرست است. این رژیم رجال کشور را یا جذب کرد یا عوض نمود یا آنها را خرید ویا از کار برکنارشان کرد، ویا کشت.
-من و دوستانم از فرزندان دکترمصدق هستیم که به پول و مقام پشت پا زدهایم. در جنگی که با شما داریم، سلاح مهم است، ولی انسان مهمتر است. اصل موضوع، انسان و انسانیت است. این دیگر خریدنی نیست. قابل فروش هم نیست.
در زمان مصدق مستوفی الممالکهایی بودند که مثل همین پرویزنیکخواه درزمان خودمان خریده شدند.
-وقتی در ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰ دوره صدارت و نخست وزیری مستوفی الممالک تمام شد و رضا شاه اورا دور انداخت، از طریق خانم همدم السلطنه به دکتر مصدق پیغام داد که «من تا چانه به گِل نشستم، شما مواظب باشید که تا فرق سر در لجن فرو نروید». منظورش این بود که کار با این رژیم، فرو رفتن در لجنزار است. آنهایی که به مصدق و نهضت ملی پشت کردند، بعد که مردم دست رد به سینهشان زدند خیلی تأسف خوردند…
حالا آقای دادستان هم اگر دلشان میخواهد، میتوانند به حرفهای ما گوش نکنند ولی بدانند که مامور هستند ولی معذور نیستند! مواظب باشید فردا وضعتان از این هم بدتر نشود. هیچکس پشت سر سپهبد آزموده صلوات نفرستاد.
-در اینجا دادستان اعتراض کرد و گفت: از باطن و ظاهر من حرفی نزنید.
-مسعود رجوی در ادامه سخنان خود به رژیم شاه پرداخت و گفت:
رژیم اجبارا و برای ادامه حیات، لباس عوض کرده است. اصلاحات ارضی و دادن سهام کارخانجات بعنوان پشتوانه به فئودالها، ایشان را بیش از پیش متنعم کرده است. درواقع با این کار میخواستند بورژوا بازی در بیاورند. بعد از کودتای ۲۸ مرداد بورژوا بازی، مد روز شد…
-به وضعیت اقتصادی و اجتماعی نگاه کنید: در اثر سیاستهای رژیم، بسیاری از کارخانهها ورشکست و کارگران اخراج شدند… گسترش فساد اداری، رشوه خواری و بدبختی مردم از طرف هیات حاکمه اعمال میشود… احتیاح به توضیح ندارد. زاغهها و حصیر آباد تهران را ببینید. جوادیه و نازی آباد را ببینید. مردم فقیر اگر بیمار شوند مجبورند و محکومند پشت در بیمارستان جان بسپارند.
طبق گزارش روزنامه اطلاعات که ارگان بازگو کننده رژیم و خدمات رسانی مسعودیهاست، پشت سالن انتظار به بیماری برخورد کردند که ۵روز به انتظار پزشک مانده بود. یا بیماران بدبختی را دیدند که مقابل بیمارستانهای سینا، امیر اعلم، در پیاده رو، روی پلهها و کنار دیوارها بانتظار نشسته بودند و درمعالجهشان شتابی به چشم نمیخورد. مرد سرطانی روزها در انتظار اشعه پشت در میماند. این گفته روزنامه ایست که سر سپردگانش از فرمانبرداران نوکر صفت رژیم هستند. در روستاها استثمار دولتی جایگزین استثمار مالک شده است. انبوه خوش نشینها چیزی بجز قرضهایشان را ندارند که از دست بدهند. همین هاست که آمادگی انقلابی بوجود میآورند. روستائیان وضعشان بدتر و بدتر میشود. در چنین شرایطی تنها راه مبارزه، راه انقلاب مسلحانه تودهای باقی میماند.
-دادستان صحبت را قطع کرد و گفت: چون دادگاه علنی است از اختیارات قانونی خود سوء استفاده میکنید ومطالب را تحریف و بمقدسات اهانت میکنید.
مسعود رجوی: آقا، دادگاه رئیس دارد. مگر نوبت شماست که حرف میزنی؟ دفاعیات ما همه در رفع اتهامات مذکوره است. بقول خودتان جلسه علنی است. مگر ما حرف مُنافی اخلاق زدهایم؟
دادستان: اگر ادامه دهید تقاضای سری بودن دادگاه را خواهم کرد.
…
رجوی این دادگاه امشب یا فردا شب تمام میشود. امشب یا فردا شب آخرین شب ماست. بگذارید حرفمان را بزنیم. اگر هم اعدام نشویم لااقل به حبس ابد محکوم خواهیم شد. رفقای من بعلت قِلّت وقت دفاع، که فقط نیمساعت است، بعد از من دنباله متن دفاعیه را در موارد سیاسی، اقتصادی، کشاورزی و تاریخچه سازمان و تضییقات راجع انقلابیون ادامه خواهند داد. مسلما” این اطلاعات کافی نخواهد بود. چون وقت ما اجازه بیشتر از این را نمیدهد. در این دفاعیه به علت محظورات زمانی و مکانی (تا آنجائیکه شرافتمان اجازه میدهد.) حتی المقدور از بردن اسامی و ذکر تواریخ خودداری خواهیم کرد. بگذارید کمی حرف بزنم:
این روزها یک فریب بزرگ، بخاطر حفظ نظم موجود که تجاوز به حقوق عمومی است، علیه ناموس کلمات وجود دارد. پس در این رژیم باید مردم را فریب داد. باید مردم را به انواع مختلف ساکت کرد واگر نشد با ساواک و تیر باران. به این کلمات و اتهاماتی که نثار ما کردهاید، نگاه کنید به جرایمی که به ما نسبت میدهد نگاه کنید:
ما بجرم خود افتخار میکنیم و دست آخر این مردم و تاریخ ایران هستند که قضاوت خواهند کرد. انسان بدون گرفتاری و آزمایش تصفیه نمیشود. روی سخنم به پدر مادرهائی است که فرزندانشان اسیرند. این فلسفه هستی است. وجود آنها از بین نخواهد رفت ولی صبح نزدیک میشود و باید تحمل کرد. نهایت این درگیریها ایجاد جامعه نوین است.
-امروز دادستان و ما هر دو به “حق “ استناد میکنیم. آقای دادستان میگوید کارهای ما بر خلاف قرآن است. میپرسیم کدام قرآن؟ قرآن را عوضی نشان دادهاند. چون مُنافی منافعشان بود و نمیتوانستند آنرا از بین ببرند، تفسیر خودشان را میکنند. در قرآن آمده که هر کسی تا آنجا مالک شیئی است که خودش برا ی آن زحمت کشیده باشد.
-مگر میشود منابع نفت «یک کشور» را تاراج کنند ولی انسان حرف نزند؟
- انسان وقتی چیزی نداشته باشد با چنگ و ناخن و دندان هم که شده به هدفش میرسد.
-مسئله اساسی در سیاست خارجی ماست. تاریخ استقرار سلطه خارجی در ایران از بیکفایتی اولیای امور شروع شده است. در قرن گذشته روس و انگلیس آمدند ایران را تقسیم کردند. عدهای از رجال طرفدار روس بودند و عدهای طرفدار انگلیس. یک قرضه بانک روس منتشر میکرد، یک قرضه بانک انگلیس.
- در ۱۹۰۷ که این قرارداد ننگین بسته شد ایران به دو قسمت تقسیم شد. بعد از انقلاب اکتبر امتیازات استعماری تزارها از بین رفت و انگلیس ایران را از لحاظ استراتژیکی مقدم بر هند شمرد. همزمان با اولین استخراجات نفت ایران، کودتای سوم اسفند را ترتیب دادند. نفت ایران بقدری برای انگلیس حیاتی بود که دیدیم با بسته شدن کانال سوئز لیره انگلیس سقوط کرد. بقول مصدق فقید، طرحی که انگلستان اجرا کرد خیلی ماهرانه بود: تشکیل ایران متمرکز با سرکوب قدرتهای محلی مانند شیخ خزعل و سردار جنگل (که تجربه تاریخی گرانبهایی برای ملت ایران است) و از بین بردن اسماعیل آقا در آذربایجان. باین ترتیب اساس یک حکومت مقتدر را ریختند. البته یک حکومت مقتدر برای حفظ سلطه انگلیس. حکومتی که فایده آن بعد ازشهریور ۲۰ روشن شد.
بعد از سرکوبیهای لازم، بعد از تبدیل مجلس به یک مجلس بیاراده و ایجاد ثبات لازم، بالاخره در سال ۱۳۱۲ مسئله اصلی نفت مطرح شد. و قرارداد ۱۹۳۳ بسته شد. مثل پارسال، اول تبلیغات و چراغانی و میتینگ بود و بعد امضای تقی زاده پای قرار داد ننگینی که توسط دکتر مصدق لغو شد. این قرار داد دو هدف اصلی داشت. اولا مدت قرار داد تمدید شد یعنی به مدت قرار داد دارسی که ۶۰ سال بود ۳۰ سال اضافه شد. ثانیا” برای مقابله با استقلال طلبی عراق که ممکن بود باعث جنبش مردم شود.
طبق این قرار داد اگر وضع عراق عوض میشد منافع انگلیس ثابت میماند. از این سالها میگذریم…
در شهریور ۲۰ تمام ایران زیر سلطه خارجی رفت. بعضی از افسرها با چادر در رفتند و ایران فقط ۳ ساعت دوام آورد. جنگ دوم هنوز تمام نشده بود که طرح تجزیه ایران این بار بوسیله انگلیس وآمریکا ریخته شد و این قرار داد توسط دولت حکیمی امضاء شد.
-آیا وقتیکه نخست وزیر ایران طرح تجزیه کشور خود را بریزد، ما حق نداریم بگوییم که تابع ملت و خلق ایران هستیم نه دولت حاکم بر ایران؟
-بگذریم، این طرح هم با مجاهدات طاقت فرسای مصدق رد شد. تا آدم خودش در فضا نباشد نمیفهمد فشار یعنی چه، تهدید یعنی چه.
-اما وقتی آن طرح رد شد معاون وزارت خارجه شوروی آمد درمورد امتیازات نفت گفتگوهایی کرد. ازطرفی دولت انگلیس بخاطر امتیازات نفت خود در جنوب، حاضر به معاملاتی در باره نفت مناطق شمالی با روسها بود. برای همین امر، نخست وزیر وقت- ساعد- به سفیر روس وعدههایی داده بود. میخواستند یک موازنه مثبت یعنی امتیاز دهی دو جانبه به روس و انگلیس برقرارکنند.
مصدق و ملت ایران موازنه منفی به معنی استقلال خودشان را میخواستند. این بود که ملّیون ایران بیکار ننشستند وبا کوشش زیاد ماده گذراندند که ضمن آن جلوی سلطه شوروی هم گرفته شد ودادن هرگونه امتیازی بهر نحوی، مسکوت گذاشته شد و بموافقت بعدی مجلس موکول گشت.
-اما آقایان استعمارگران از جان ملت فقیر ما دست برنداشتند. در سال ۱۳۲۹ رزم آرا را از ستاد ارتش آوردند و در کرسی نخست وزیری نشاندند تا رزم آرا، در لباسِ ظاهر فریبِ خود مختاری ولایات در امور داخلی، لایحه به مجلس ببرد و از تصویب بگذراند. باز هم ملّیون که رهبری آنها را دکتر مصدق بعهده داشت پس از مشاجرات و مباحثات و زحمتهای زیاد توانستند آنرا در نطفه خفه کنند و جلوی سلطه خارجی را بگیرند و قرارداد موردنظر منتفی شد. سپهبد رزم آرا به انتقامِ بازی کردن با سرنوشت ملت بقتل رسید.
حالا دیگر اوضاع داخلی مملکت بعلت رشد سیاسی مردم تب و تاب دیگری داشت. بعد از شهریور ۲۰ مصدق نفت را تبدیل به یک شعار و انگیزه ملی کرد صفوف مردم را متشکل و شعلهها را فروزانتر ساخت. بعد از مجلس پانزدهم نمایندگان واقعا مجاهدت کردند. شرکت غاصب نفت ایران و انگلیس که در واقع نماینده دولت انگلیس بود، از تطمیع نمایندگان گرفته تا حبس آزادیخواهان، از هیچ چیز فروگذار نکرد. حتی طرح آنچه که امروز” اصلاحات ارضی” است در آنزمان بوسیله تقسیم املاک سلطنتی ریخته شد. مسئله ظاهر فریبِ تقسیم املاک سلطنتی برای خاموش کردن مسئله نفت و تحت الشعاع قراردادن آن در اذهان، طرح شده بود. با اینهمه نفت همچنان در مرکز افکار مردم بود. در این اثناء یکبار هم بناگهان نان در تهران قحط شد تا بلکه سرِ مردم به آن گرم شود و کسی حال و حوصله حمایت از مصدق نداشته باشد.
… اما سر انجام اراده خلق پیروز شد و مردم و ملت ایران راه خود را پیش برد و در آخرین روز سال ۱۳۲۹، نفت ملی اعلام شد. مردم ایران در آن روز طعم پیروزی را چشیدند.
بعد از آن روزهای پر افتخار دیگری در پیش بود. پیروزی در خلع ید از انگلیس در مورد نفت و دیگری روز ۳۰ تیر۱۳۳۱ روز تجلی اراده خلق. در آنروز خلق، بر ننگ تسلیم پیروز شد. در آتیه از این روزهای طلایی بسیار خواهیم داشت.
باید گفت که مشروطه برای مدت محدودی دوام آورد. در ۲۸… در ۲۸ (آقای دادستان برای اینکه قطع نکنید ماه و سال آنرا نمیگویم!) بله در ۲۸ مشروطیت بخاک سپرده شد. احتیاجی نیست که من سیاست دولت مصدق را روشن کنم. او نمیخواست هیچ سلطهای بر کشور ما بر قرار باشد. از نظر اقتصادی اولین و آخرین بودجه متعادل را تقدیم به مجلس کرد. برای اولین بار صادرات با واردات برابری کرد. بهرحال آن روز گرم تابستان، آن روز ۲۸، در تاریخ ایران به سیاهی و سردی تبدیل شد. بعدها ایدن نخست وزیر انگلیس در خاطراتش گفت: بعد از سقوط مصدق تنها شبی بود که خواب راحت کرده است. میگفتند که ” آفتاب هرگز در مستعمرات انگلستان غروب نمیکند” و «هر جا موجی باشد ساحلش انگلستان است». مصدق غروب استعمار و طلوع آزادی و استقلال را میخواست… اما افسوس که کار به آنجا کشید که نباید میکشید.
-ابتدا ژنرال شوارتسکف آمریکایی به ایران آمد و بعد شاهزاده خانم ایرانی و زاهدی و شعبان جعفری با هم کودتا کردند.
-دیکتاتوری نظامی دوباره با شدت بیشتر ادامه یافت. شکنجه و تیرباران قهرمانان آغاز شد. دکتر فاطمی با ۴۰ درجه تب بعد از تحمل شکنجههای طاقت فرسا بپای چوبه دار برده شد. کریم پور شیرازی زنده زنده سوخته شد. روزبه، از قهرمانان شرافتمند تیرباران شد.
-در اینجا مسعود رجوی توجه حاضران را به چرت زدن یکی از قضات نظامی جلب کرد و گفت: نگاه کنید، یکی از آقایان دادرسان، خوابیده است! حضار و خبرنگاران خندیدند و قاضی مزبور با دستپاچگی از خواب پرید.
-مسعود رجوی آنگاه به تشریح وضعیت اقتصادی پس از کودتای ۲۸ مرداد پرداخت و گفت: از نظر اقتصادی بزودی واردات ۷ برابر صادرات شد. تحت تاثیر سلطه خارجی تورم ارزی ایجاد شد بطوریکه در سال ۱۳۳۶، ریال بنحو چشمگیری تنزل کرد…
رئیس دادگاه: به کیفر خواست مربوط نیست…
-مسعود رجوی گفت پس اجازه بدهید از انتخابات بگویم: وقتی آبها از آسیاب افتاد و مخالفین سرکوب شدند یک مجلس فرمایشی تشکیل شد. درحوزههای رأی گیری گونی، گونی شناسنامه پیدا میشد بدون آنکه شمرده شوند…
-در اینجا مجدداً دادستان اعتراض کرد و مسعود رجوی گفت پس اجازه بدهید مقداری از نفت بگویم و ادامه داد:
قرار داد معروف ۵۰-۵۰ هم پر از وعدههای تو خالی تصویب شد. بعد از تصویب این قرار داد در مجلس فرمایشی، تمام دستاوردهای نهضت ملی زده شد. باز جریان نفت به پشت درهای بسته کشیده شد. چرا که در پشت درهای بسته بهتر میشود خیانت کرد. ولی درجراید صحبت از رهبری خردمندانه هم بود…
-البته بخاطر فریب مردم ایران ملی شدن نفت را برسمیت شناختند. عین شیر بییال و دم. یک شرکت نفت ساختند که بگویند مظهر این ملت است.
-اما آمدند اداره امور اکتشاف و استخراج رااز کنسِرسیوم جدا کردند و برای آن شرکت جداگانه درست کردند. در عوض، شرکتهای تشکیل دهنده کنسرسیوم شرکتهای تجاری بودند که در هلند با سرمایه ۱۰۰ هزار لیره به ثبت رسیدند. ۴۰٪ سهام متعلق به انگلیس، ۴۰٪ متعلق به شرکتهای مختلف آمریکایی، ۱۴٪ فرانسه، و بقیه هم مال هلند شد.
- سهم ایران از نفت، یک هشتم قیمت معین شده در قرارداد، تعیین شد. عجبا که قیمت نفت در بازار بشکهای ۱۲/۲ دلار بود. در حالیکه با ما طبق قیمت تعیین شده در قرارداد یعنی بشکهای ۷۹/۱ دلار حساب میکردند.
- آنچه طبق قرارداد به ایران تعلق گرفت یکی پخش نفت در ایران بود (که البته همیشه به ضرر شرکت نفت سابق بوده) و دیگری خدمات و هزینههای وابسته به نفت (مثل ساختن بیمارستان، نانوائی، پرداخت بیمه کارگران) و همچنین اداره نفتِ شاه (که سابقاً دست انگلیس بود).
-به این ترتیب بعد از مصدق کلاه بزرگی بر سر ملت ایران گذاشتند. چون سهم ایران بعد از آنهمه غوغای تبلیغاتی به کمتر از سال ۱۳۳۱ رسید.
- البته رسیدگی به حساب و کتابها را هم معلوم نیست چه کسی انجام میدهد؟
- ما چه میدانیم که کارشناسان و مستشاران مربوطه چقدر حقوق میگیرند. چون موضوع به کیفر خواست مربوط نیست!
-وقتی صبح روز دادگاه به آدم خبر محاکمه را میدهند اینطوری میشود!
اکنون نفت ایران با سرعت بیشتر به غارت میرود. کل تولید نفت ایران ۲۲۷ میلیون تن است. حساب کنید بهرکس چقدر میرسد. کل درآمد از هر تن نفت برای ایران ۳/۱ دلار از ۱۰ دلار بوده است. همین نفت در بازار اروپا ۱۴ دلار بفروش میرسد. اگر مخارج نفت برای هر تن را ۴ دلار بگیریم ۱۸۲۵ میلیون دلار یعنی ۴/۱۴ میلیارد تومان تضییع میشود.
-آقای دادستان، این ارقام را حساب کنید نه ارزی را که برای مسلسلهای ما، که این همه از آنها عکس گرفتهاید خارج میشود!
اشاره میکنم به جریانات پارسال نفت، چه جنجالی در باره پیروزی ایران در اوپک بر پا شد. الان با عدد ثابت میکنم که چه بدست آمده است:
- قیمت نفت بطور کلی ۳۳ سنت در هر بشکه افزایش یافته است و مالیات سود ویژه از ۵۰٪ به ۵۵٪ افزایش یافته است.
-اما فقط بر اثر تورم در فاصله ۱۰ سال بین دو قیمت گذاری، دلار ۲۷٪ کاهش یافته است. اگر میخواستند قیمت را ثابت نگه دارند باید قیمت هر بشکه را ۵۴ سنت اضافه میکردند. این سیر قهقراست نه ترقی.
- با این همه اجحافات، سهم ایران ۲ میلیارد دلار است ولی آنرا چطور خرج میکنند. یک میلیارد که فقط در شرکت نفت خرج میشود… یک دختر سناتور را میشناسم که سرِ ماه میرود شرکت نفت و پول بادآوردهای را میگیرد بخاطر اینکه پدرایشان سناتور است. حالا بروید وضعیت دختران جنوب شهر و دختران روستایی را ببینید.
-بقیه پولها هم میرود سازمان برنامه و خرج انواع پروژههایی میشود که علاوه بر دزدیهای فراوان با ساختار اقتصادی ما منطبق نیست و بیشتر نیازهای شرکتهای این و آن را تأمین میکند. بعد هم برق یک پروژه کلانی مانند سدّ دِز را میآیند به قیمت موردنظر خودشان به مردم میفروشند و پولش را این آقا یا آن آقا به جیب میزند. حالا حق ملت ایران چه شد و کجا رفت، اینهم به کیفرخواست مربوط نیست و اگر بگویم لابد آقای دادستان قطع میکند.
پس بگذارید بگویم: دکتر مصدق فقید بیاری مردم برای گذراندن طرح ملی شدن نفت روی کار آمد. برای اجرای همین قانون بود که مردم حکومت را به مصدق سپردند و این تنها حکومت قانونی بود که در ایران بوجود آمد…
در این هنگام رئیس دادگاه اعلام نیمساعت تنفس کرد و سخنان مسعود رجوی قطع شد.
پس از نیم ساعت تنفس رئیس دادگاه خطاب به متهم گفت: دادگاه به اظهارات شما جهت رفع اتهام گوش میکند. مواظب اظهارات خود باشید:
مسعود رجوی ادامه داد: بسیار خوب، از ۲۸ مرداد و از کشتار بعدش میگذریم. بعد از این جریانات دست چپاول برای غارت ایران باز میشود. عوائد نفت تا آخرین دلار صرف تهیه اسلحه و مهمات میشود. صدها ملیون دلار به جیب شرکتها میرود. ” آرامش ” مدیر سازمان برنامه در سال ۱۳۳۹ در روزنامه اعلام کرد که صدها ملیون دلار بعناوین مختلف حیف و میل شده است. وعده داده شده بود که ایران با پول نفت بهشت میشود. اما میبینیم ملت ایران هر روز فقیر و فقیرتر میشود. درجواب اعتصاب کارگران کوره پز خانه ۲۰۰ نفر کشته شدند.
در اعتصابات معلمین دکتر خانعلی کشته و عده دیگری مجروح شدند. قاتلین مردم ارتقاء درجه یافتند. قاتل خانعلی به ریاست شهربانی یکی از شهرستانها منصوب شد. معلمین و کوره پزچیها فقط اضافه حقوق میخواستند. وقتی رژیم جواب خواستههای قانونی مردم را اینطور میدهد آیا میشود ساکت نشست و دست به اسلحه نبرد؟
در سال۱۳۳۶ قانون تشکیل ساواک از مجلس گذشت. ساواک مامور حفظ امنیت و مبارزه با مخالفین شد.
قبل از روی کار آمدن دکتر امینی اختناق بحدی بود که هر آن احتمال انفجار میرفت. دکتر امینی در زمان صدارت خود گفت خزانه را بردهاند چاپیدهاند.
سپهبد کیا، رئیس شهربانی علوی مقدم و دکتر اقبال قرار بود به محاکمه خوانده شوند. دکتر اقبال ۲۴ ساعت قبل از دستگیری کشور ار ترک کرد ودر مراجع قضایی دادگستری اتهام او زدوده شد. دکتر اقبال برگشت و در بزرگترین مقام اقتصادی کشور قرار گرفت. کار مملکت حساب ندارد…
-دکتر امینی میآید جبهه ملی و نهضت آزادی بفعالیت میافتند. مجلس ۲۰ را میبندند و دکتر امینی میرود جبهه ملی کنار میرود. دانشگاه خواستار کسب اجازه تشکیل اتحادیه صنفی میشود. خواستههای دانشجویان رد میشود. رئیس دانشگاه دکتر فرهاد استعفا میدهد.
-دولتها میایند و میروند و سر نیزه بر جا و استوار میماند. برای مبارزه با این خفقان عمومی روحانیتی که ۵۰ سال کنار کشیده بود وارد صحنه شد. در قم شورشی به پا شد. طلبهها به پلیس حمله کردند و دو نفر کشته شدند. تحرک همه گیر میشود،
- روحانی اعتراض میکند، بازاری اعتراض میکند، دانشجو اعتراض میکند در نتیجه واقعه ۱۵ خرداد روی میدهد.
-بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، حنیف نژاد و سعیدمحسن و بدیع زادگان معتقد میشوند که با منطق و دلیل نمیتوان حق را گرفت. آنها به نهج البلاغه استناد میکردند که باید حق را گرفت. روز ۱۶ آذر باز دانشجویان اعتصاب کردند. از این ببعد مرتب گروههایی با ایدئولوژی انقلاب مسلحانه بوجود میاید. منصور ترور میشود، بیژن جزنی گروهی تشکیل میدهد. پاک نژاد گروه فلسطین را تشکیل میدهد. اتهام میزنند که این گروهها با تیمور بختیار ارتباط دارند. سپهبد بختیار که رئیس ساواک خودتان بود، قبلش هم در جریان ۲۸ مرداد در فرمانداری نظامی تهران بود. ما که بختیار را جزء رژیم میدانستیم…
- گروه طوفان را گرفتید، آرمان خلق کشف میشود، سیاهکل را کوبیدید، چریکهای فدایی خلق و مجاهدین کشف شدند. ” سازمان مجاهدین خلق” و ” سازمان رهایی بخش خلق” را میخواهید به عراق بچسبانید. فایدهای ندارد، این راه ادامه دارد. باز هم گروههای دیگر کشف میشود و دهها گروه دیگر که الحمدلله کشف نشدهاند. اینها نشان میدهد که وضع طوری است که راه دیگری وجود ندارد و حرف یک نفر و ده نفر نیست. آخر به آگاهترین فرزندان ملت ایران که نمیشود مارک جهالت و غفلت و فریب خوردن زد! بعنوان مثال در همین ماهها دارید صدها مهندسی را محاکمه میکنید که با درآمدی که داشتند اگر این راه حق نبود اصلاً واردش نمیشدند و از رفاه و زندگی مادی چیزی کم نداشتند. در سال ۴۰، حد اکثر اعلامیه پخش میکردند ولی امروز در سال ۵۰ مسلسل بدست میگیرند. موج مبارزات خاموشی نگرفته بلکه شدیدتر هم شده است. کشف یک گروه نباید باعث ناراحتی بشود. پیروزی ساده و زود بدست نمیآید. حضرت علی میگوید: ” خداوند گردنکشان روزگار را خود نابود نمیکند. به آنها مهلت میدهد که اگر بر نگردند بیشتر فرو روند و مردم را اجرا کننده عدل الهی میکند”. ” خداوند استخوان هیچ ملتی را پیوند نمیدهد و استحکام نمیبخشد مگر بعد از سختیها و گرفتاریها ”. حالا بگویید چه کسی اسلام را ملعبهٔ دست خودش قرار داده است؟
-باور کنید که از ریختن خون یک نفر صدها نفر مثل او برمیخیزند. سال ۱۳۵۰ سر آغاز این مبارزه است.
-این چه وضعی است که در سیستان، در فارس، د رزابل حمامها دوماه دو ماه تعطیل است. مردم بچههایشان را میفروشند. فقر وگرسنگی حدود ۵۰۰ هزار نفر را از سیستان فراری داده است.
-دراین شرایط میبینیم که بودجه دفاعی کشور به ۴۳٪ افزایش یافته و ۲۲٪ اضافه شده است.
-راستی این مطبوعات کثیف و کاخهای به اصطلاح جوانان که بجای بالا بردن سطح دانش، هرزگی را رواج میدهند برای چیست؟ میخواهند جوانان مارا از پرداختن به مبارزه و مسائل اصلی جامعه بازدارند. چرا برای دانشگاه کادرمسلح میگذارند؟ ساواک چرا میلیونها دلار پول بیحساب و کتاب در اختیار دارد؟ در ادارات هیچ کارمندی بدون پر کردن پرسشنامههای عریض و طویل ساواک استخدام نمیشود و هزار مثال دیگر. هر کجا برویم با ساواک سرو کار داریم. افسران بازنشسته را رئیس حفاظت کارخانهها وادارات و دانشگاهها میکنند. تا کارگر لب به اعتراض باز کند کتک و شکنجه نصیبش میشود.
به شهربانی و ساواک در پیدا کردن گروههای مبارزین اختیار تام دادهاند. رئیس زندان قزل قلعه میگوید همانطور که تا بحال گوسفند میکشتید با آنها رفتار کنید… کارگران جهان چیت که برای اضافه حقوق اعتصاب کرده بودند درکاروانسرا سنگی، به مسلسل بسته شدند و ۱۲ نفر کشته دادند. در اردیبهشت امسال به دانشگاه آریامهر و دانشگاه تهران و حتی به استادان حمله کردند. ده نفر از دانشجویان را که مشغول بازی شطرنج بودند بدون هیچ مجوزی بازداشت کردند.
آیت الله طالقانی به زابل تبعید شد. محکومیتهای طویل المدت در انتظار دارندگان کتب متضاد با منافع رژیم حاکم است.
این رژیم چارهای جز شدت عمل ندارد. این نشانه احتضار اوست.
متهمین سیاسی در ساواک و اطلاعات شهربانی با وحشیانهترین شکنجهها روبرو میشوند. در حالی که طبق ماده ۱۳۱ هر کدام از مامورین متهمی را برای گرفتن اقرار شکنجه بدهند مسئولند. اگر شکنجه به مرگ بیانجامد آن مامور، قاتل محسوب میشود…
سوزاندن با اجاق برقی، کشیدن ناخن، شلاق سیمی، و انواع شکنجهها در ساواک معمول است. مسعود احمد زاده دو ماه در بیمارستان بستری بود. اصغربدیع زادگان را سه بار پس از سوزاندن با اجاق برقی عمل کردند. بهروز دهقانی زیر شکنجه شهید شد. شدت ضربات به حنیف نژاد بقدری بود که استخوانهای پا و دست و دماغ و گوش او شکست. عدهای از متهمین شنوایی خود را از دست دادهاند.
شما تحمل شنیدن اظهارات ما را ندارید.
ما از رژیم جز این انتظاری نداریم.
بامید روزی که ملت خیانت کاران را به دادگاه بکشاند.
درود بر مردانی که رنج انقلاب را تحمل کردند.
دادگاه نظامی به استماع اظهارات مسعود رجوی در شبانگاه ۲۷ بهمن ۱۳۵۰ خاتمه داد و از روز بعد به استماع دفاعیات مجاهد خلق علی میهندوست (متهم ردیف چهارم این دادگاه) و محاکمه و مدافعات سایر متهمان پرداخت.
درنیمه شب ۳۰ بهمن ۱۳۵۰ متهمان ردیف اول تا چهارم، ناصر صادق، محمد بازرگانی، مسعود رجوی و علی میهندوست از سلولهای اوین به اداره دادرسی نیروهای مسلح رژیم شاه فرا خوانده شدند و احکام اعدام یکی پس از دیگری در جلسه نیمه شب دادگاه به آنها ابلاغ گردید. هریک از مجاهدین پس از شنیدن حکم اعدام خود آیه کوبندهای از قرآن را خطاب به رئیس و اعضاء و دادستان محکمه نظامی فریاد میزدند. مسعود رجوی گفت: اِنَ الْباطِل کان زهوقا: همانا این باطل است که رفتنی است.
روزنامه اطلاعات در ۳۰ بهمن ۱۳۵۰ خبر داد: دادگاه عادی و علنی شماره یک دادرسی ارتش پس از ۱۲ ساعت بحث وشور تصمیم نهایی خود را درباره گروه ۱۱ نفره خرابکاران و متهمین علیه امنیت و استقلال کشور صادر کردو ۴ تن از آنان به اعدام محکوم شدند. اتهامات آنان عبارت بود از: شرکت در توطئه و اقدام علیه رژیم کشور وتشکیل دستهای با مرام و رویهٔ ضد سلطنت.